فرسودگی عاطفی
یک شغل رضایت بخش به مرور زمان، می تواند به منبع نارضایتی تبدیل شود و شخص را در جهت فرسودگی شغلی سوق دهد. فرسودگی شغلی از جمله خطرات شغلی است که در سال های اخیر مورد توجه قرار گرفته است و برای توصیف پاسخ های انسان در برابر فشارهای روانی تجربه شده استفاده می شود (فربر[1]، 1985). فرسودگی شغلی برای اولین بار توسط فرایدنبرگ[2] در اواخر دهه ۱۹۶۰، زمانی که وی علائم خستگی را در کارکنان خود مشاهده کرد، تعریف شد. او این پدیده را سندرم تحلیل قوای جسمی روانی نامید که در افراد شاغل در حرفه های کمک رسانی که افراد زمان زیادی از ساعت های کاری را در ارتباط نزدیک با سایر مردم می گذرانند، به وجود می آید (بروکینگ[3]، 1992). به اعتقاد شافلی و مسلش و ماریک[4](۱۹۹۳)، نشانگان روان شناختی فرسودگی شغلی شامل فرسودگی عاطفی، مسخ شخصیت و عدم کارایی فردی است. مسلش و شافلی و لیتر[5](۲۰۰۱) فرسودگی عاطفی را مؤلفه اصلی فرسودگی شغلی دانسته و معتقد بودند، هر وقت مردم در مورد فرسودگی شغلی خود صحبت می کنند منظورشان تجربه خستگی عاطفی است (احیاء کننده و همکاران، ۱۳۸۹). فرسودگی عاطفی نسبت به دو مؤلفه دیگر (مسخ شخصیت و عدم موفقیت فردی) بیشتر گزارش شده است. فرسودگی عاطفی احساس خستگی مفرط و زیر فشار قرار گرفتن و از میان رفتن منابع هیجانی در فرد است که منجر به غیبت از محل کار و خستگی در شخص می گردد.
[1] Farber
[2] Freidenberg
[3] Brooking
[4] Schaufeli & Marek
[5] Leiter
khastgi atefi_1565597011_29879_5614_1428.zip0.23 MB |